مولای من !

خلیفه نیستی
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
می‌شد که پنجاه سال حاکم باشی
می‌شد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچه‌های ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابن‌ملجم» و «قطام» داد.

می‌شد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافت‌های شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
می‌شد حسین و حسن را با خود همراه کرد
یکی مشاور اعظم
یکی وزیر خزانه‌داری کل
می‌شد کاری کرد
که جعده هم مشاورت امور بانوان را عهده‌دار باشد
یا کاره‌ای که زهر نریزد

یا نه
حکومت ایران هم می‌شد که سهم حسن باشد
حکومت عراق، سهم حسین
حتی عقیل را می‌شد سه چهار سالی
با حقوق ارزی آن روز
به اندلس فرستاد
می‌شد محمد حنفیه
سفیر سازمان ملل باشد
مانند این پسرخاله‌ها
که تا هنوز و تا همیشه سفیرند!

می‌شد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستان‌ها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه‌ خدا

می‌شد که بعد خود
به فکر پادشاهی فرزندان بود
مثل همین ملک حسین و ملک حسن
مثل همین حیدر علی‌اف
و اف بر این دنیا...

می‌شد که امام علی بود و
با تمام جهان ارتباط داشت
مثل همین امام علی رحمانف
می‌شد با خانم رایس دست داد
می‌شد انبان خویش را پر کرد
از شیر مرغ و جان آدمیزاد
از وعده و وعید

و افطاری داد از بیت‌المال
و جامه‌های اطلس و ابریشم پوشید
با میمون و سگ بازی کرد
رقاصه‌های روم را دعوت کرد
با چشم‌بندی و آتش‌بازی
شب را به صبح رساند
در برج‌های دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیش‌کش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
ـ این تحفه‌ها از هند است
ـ آن جامه‌ها از روم
ـ این فرش‌های ابریشمین از ایران ...

جشنی بگیر
بگو که شاعران قصیده بخوانند
شب را زود بخواب
که کاترینا و سونامی در راه است

برای کندن چاه
به بردگان سیاه فرمان بده
به شرکت‌های چند ملیتی
برای بردن نان فرصت نیست
این را به سازمان غله و نان بسپار!

این وقت شب
نشسته‌ای و به من لبخند می‌زنی
می‌دانم
این‌گونه شعرها خوب نیستند
اما مولای من!
آن کفش‌های وصله‌دار هم
مناسب پای حضرت حاکم نیست!

 علیرضا قزوه

 

نظرات 3 + ارسال نظر
حسن کوکبیان نظری دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ق.ظ http://azoor.parsiblog.com

با عرض سلام ....

وعرض تسلیت به مناسبت آمدن مسلمیه مقدمه ی زیبای دفتر عاشقانه کربلا.
....
....
....
القصه :
آقا ما میخوایم یه حرکتی رو شروع کنیم به نام " هلهله ی سکوت " .
برای همین دست یاری به روی تمام آنانکه دیروز را دیده اند و امروز را لمس کرده اند و آینده را ...
.
گوش بکنید !
داره یه صدایی از خاموشی و روز مرگی و مدرنیسم و جهانی شدن میاد و آن نجوای شیطانی بردن جوانان به ورطه ی دوری از دین و تعصب و غیرت واعتقاد ودر نتیجه کشاندن آنان به تباهی ودوری از اصل ایرانی و مسلمان بودن است.

.

در گام اول وبا کمک دوستان متعهد وبلاگنویس و بزرگتران این وادی خواهان دریافت وشناخت چالشی به نام " حجاب " هستیم .
لطفا نظرات و پیشنهادات و مقالات و انتقادات خود را با هر ادبیاتی با ما در میان بگذارید.
انشاء الله در موعدی نه چندان دور تمام این مقالات در همایشی تحت همین نام به سمع و نظر اهالی فر هنگ خواهد رسید.
آدرس ما :


www.aznoor.parsiblog.com
www.aznoor2.mihanblog.com
و
Email : sevvom_e_tir@yahoo.com

....
. باهر روش معقولانه ممکن , ما را در پخش این طرح یاری کنید .

نگذاریم خون شهدایمان در جلوی چشمانمان پایمال شود.




التماس دعا ....
یا علی مدد.

الاحقر:
حسن کوکبیان نظری

----------------______________________________________

رونوشت:

1. روزنامه کیهان
2.روزنامه جام جم
3.روز نامه ایران
4.سایت بازتاب
5.سایت ایرنا
6.سایت ایسنا
7.سایت مهر نیوز
8.سایت فارس نیوز
9.باشگاه خبرنگاران جوان





ع.سربدار پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ق.ظ http://paradias.blogsky.com

اشک بر گونه روان است وبغض در گلو.....از این زمانه دغل و دورو..... آری میشد اینچنین بود ولی علی نبود ....ولی علی علی بود و جز این نبود .
با درود بر شما و درد دل زیبایتان

ع.سربدار یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:31 ق.ظ http://paradias.blogsky.com

خدای به سلامت نگه دارتان باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد