باران حرف

این شعر رو که می نویسم اثر زیبای یکی از دوستان انجمن ادبی دوران دانشکده مونه خودش

وقتی برامون می خوند خیلی محکم و پر صلابت کلماتش رو بیان می کرد من هم همیشه

از خوندنش لذت می برم شاید شما هم خوشتون بیاد .

از باران حرف آمده ام

از باران به حرف آمده ام

از بار آن همه حرف آمده ام

که سکوت معنای گفتن و نگفتن حرفی میان گلوست

به سکوت نیامده ام که راضیم

راضی نیامده ام به سکوت آمده ام

آمده ام به سکوت راضی نیامده ام

که مرگ معنای گفتن و نگفتن حرفی میان گلوست

و مرگ آنقدر عزیز است
                                که آرام و بی صدا هم آواز می شود

و ناله ها را با خود به عزیمت   جاودانه اش فرا می خواند

و مرگ معنای مبهم گفتن و‌ نگفتن

                                         حرفی میان گلوست 

                                         علیرضا پناهی

دلتنگی

یه شبِ مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره از توی زندون
مثِ شب پره با خودش بیرون
می بره اون جا که شب سیاه
تادم سحر شهیدای شهربا
فانوس خون جار می‌کشن
تو خیابونا سر میدونا
عمو یادگار مرد کینه دار
مستی یا هشیار خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدان شهر
آخرش یه شب
ماه می‌آد بیرون
از سر اون کوه بالای دره
روی این میدون رد شده خندون
یه شب مهتاب ماه می‌آآآآد.


نمیدونم چرا یک دفعه تصمیم گرفتم این شعر رو تو وبلاگم بذارم

یه دفعه دلم از زمونه و آدما بدجوری گرفت خدا حفظ کنه شاعر

عزیز این شعر رو که امید رو تو اوج تلخی و یاس به وجود مخاطبش

می ریزه .

از صمیم قلب آرزو میکنم هر چه زودتر برسه اون روزیکه ما صدای

گامهای با صلابت مهدی عزیزمون رو بشنویم  و پرده های سیاهی

و نفرت رو کنار بزنه .

روزیکه ما به درستی بتونیم حق و باطل رو از هم تمیز بدیم .

منکه با تمام وجود انتظار اون روز رو میکشم و یه حسی نوید نزدیکی

اون رو بهم میده . تو چطور دوست من ؟

گرامیداشت

هر چی فکر کردم برای مناسبت امروز چی بنویسم

چیزی به ذهنم نرسید گاهی این ذهن و قلم هم

از دست من فرار میکنن در هر صورت فقط میگم :

دوستان و همکارای پر تلاش و عزیزم تبریک میگم

امیدوارم در دولت جدید هم مثل سالهای قبل برای

ما شان و شخصیت قایل بشن و جوابگوی ذهن

کنجکاو و جستجوگر ما باشن !            

                                         موفق باشین