یادی از شهید دکتر چمران - مناجات

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در
                                                                                                         راه خدا
 تحمل کرده است پاداش می‏دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه
 
درد و رنجی است
که در این راه تحمل کرده است، و می‏بینیم که مردان

 خدا بیش از هرکس در زندگی
خود گرفتار بلا و رنج و درد شده‏اند، علی
 
بزرگ را بنگرید که خدای درد است، که
گویی بندبند وجودش، با درد و

 رنج جوش خورده است، حسین را نظاره کنید که در دریایی از
درد و شکنجه

فرو رفت، که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید، که

با درد و رنج انس گرفته است.

درد، دل آدمی را بیدار می‏کند، روح را صفا می‏دهد، غرور و خودخواهی را
 
نابود
می‏کند، نخوت و فراموشی را از بین می‏برد، انسان را متوجه وجود

خود می‏کند.

مناجات ...

خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه
 
نابخشودنی است.

خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت
 
ظالمانه‏ای است.

خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد

شرف ندارد.

خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک

انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم

و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز،

تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفان‏ها هستم،

به من دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال

تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.

خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم

که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.

خدایا! می‏خواهم فقیری بی‏‏نیاز باشم، که جاذبه‏های مادی زندگی،
 
مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.

خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش‏های پوچ
 
مدفون نشوم.

خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏جوشد،

احساسم شعله می‏کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند،

تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.

خسته‌‏ام، پیر شده‏ام، دل‏شکسته‏ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم،
 
احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می‏کنم،
 
و می‏خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.

خدایا! به سوی تو می‏آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار
 
رحمت خود سکنی ده.

 

گرامیداشت حضرت حافظ

سلام دوستای گلم فکر‌کردم توی این روز قشنگ که بزرگداشت لسان الغیب


شیراز‌ هست کمترین کار برای یاد این عزیز بزرگوار تفآلی عاشقانه و‌ عارفانه


به‌ دیوان سلطان غزل و شعر ایرانی حافظ  هست که من هم جسارت کردم


به نیت خودم و شما یاران تفالی‌ زدم به دیوان خواجه شیراز که من و خیلیهای


دیگه ارادت خاصی به کلام شکر ریز این شاعر بزرگ داریم .


من که هر روز با غزلیات زیبای او انرژی مضاعفی می گیرم و یه جورائی به


واسطه شعرهای زیباش با اون زیبای مطلق حرف می زنم و حالی میگیرم


امیدوارم برای شما هم همین طور باشه .


پیش ازینت بیش ازین اندیشه عشاق بود


مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود


یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان


بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود


حسن مهرویان مجلس گر چه دل میبرد و دین


بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود


در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن


سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود


شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد


دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

حکایت ماه و پلنگ


عشق، پلنگی‌ است که در رگ‌هایم می‌دود. پلنگی که می‌خواهد تا

خدا
بردارد .

من این پلنگ را قلاده نمی‌بندم و رامش نمی‌کنم. حتی اگر قفس تنم

را بشکند.


خدا ماه است و این پلنگ می‌خواهد تا ماه بپرد. حکایت پلنگ و ماه
 
عجب
ناممکن است.

اما هر چه ناممکن‌تر است، زیباتر است.


پلنگ عشق به هوای گرفتن ماه است که به آسمان جست می‌زند؛

اما هزار
هزار هزار فرسنگ مانده به ماه می‌افتد. دره‌های جهان پر
 
از پلنگان مرده 
است که هرگز پنجه‌شان به آسمان نرسیده است.


خدا اما پرش پلنگ عشق را اندازه می‌گیرد نه رسیدنش را.

 

و پلنگان می‌دانند که خدا پلنگی را دوست‌تر دارد که دورتر می‌پرد .

 

عرفان نظرآهاری