دلتنگی

یه شبِ مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره از توی زندون
مثِ شب پره با خودش بیرون
می بره اون جا که شب سیاه
تادم سحر شهیدای شهربا
فانوس خون جار می‌کشن
تو خیابونا سر میدونا
عمو یادگار مرد کینه دار
مستی یا هشیار خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدان شهر
آخرش یه شب
ماه می‌آد بیرون
از سر اون کوه بالای دره
روی این میدون رد شده خندون
یه شب مهتاب ماه می‌آآآآد.


نمیدونم چرا یک دفعه تصمیم گرفتم این شعر رو تو وبلاگم بذارم

یه دفعه دلم از زمونه و آدما بدجوری گرفت خدا حفظ کنه شاعر

عزیز این شعر رو که امید رو تو اوج تلخی و یاس به وجود مخاطبش

می ریزه .

از صمیم قلب آرزو میکنم هر چه زودتر برسه اون روزیکه ما صدای

گامهای با صلابت مهدی عزیزمون رو بشنویم  و پرده های سیاهی

و نفرت رو کنار بزنه .

روزیکه ما به درستی بتونیم حق و باطل رو از هم تمیز بدیم .

منکه با تمام وجود انتظار اون روز رو میکشم و یه حسی نوید نزدیکی

اون رو بهم میده . تو چطور دوست من ؟

گرامیداشت

هر چی فکر کردم برای مناسبت امروز چی بنویسم

چیزی به ذهنم نرسید گاهی این ذهن و قلم هم

از دست من فرار میکنن در هر صورت فقط میگم :

دوستان و همکارای پر تلاش و عزیزم تبریک میگم

امیدوارم در دولت جدید هم مثل سالهای قبل برای

ما شان و شخصیت قایل بشن و جوابگوی ذهن

کنجکاو و جستجوگر ما باشن !            

                                         موفق باشین

زندگی

می خواستم به مناسبت روز خبرنگار مطلبی بنویسم و این روز رو به  خودم و سایر دوستای

عزیز خبرنگار تبریک بگم تصمیم گرفتم قبل از نوشته ای از خودم کامتون رو از کلام شیوا و پر مغز

استاد قلم زنده یاد شهید دکتر شریعتی شیرین کنم .

اینو داشته باشین تا بعد خدمت می رسم با دل نوشته ای از خودم :

در باغ بی برگی زادم

و در ثروت فقر غنی گشتم

و از چشمه ایمان سیراب شدم

و در هوای دوست داشتن دم زدم

و در آرزوی آزادی سر بر داشتم

و در بالای غرور قامت کشیدم

و از دانش طعامم دادند

و از شعر شرابم نوشاندند

و از مهر نوازشم کردند

و حقیقت دینم شد و راه رفتنم

و خیر حیاتم شد و کار ماندنم

و زیبائی عشقم شد و بهانه زیستنم !